سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی خدا را جُستم و آن را در دشمنی با معصیت کاران یافتم . [امام صادق علیه السلام]
شعر و موسیقی
 || مدیریت  ||  شناسنامه  || پست الکترونیــک  ||  RSS  ||
یادهای از یاد رفته

مریم :: شنبه 87/10/21 ساعت 2:8 صبح

غوغای من !

به یادت چه کنم تا بدانی که دوستت دارم.به یادت میگریم...به یاد خنده هایت که پرده غنچه را می درید...

به یاد غم هجرانت که چاره جویی میکرد...

دیده ام را دریا می کنم و تو هم صبرت را به دست صحرا بسپار ، شبها زیر نور ماه ،قرارمان در هلال ماه باشد. هرچه در دلت هست به ماه بگو ، ماه به من می گوید.اشکهایم را به دست رودخانه می سپارم و صدایم را در صدای خروشانش محو میکنم و به یادت هر صبح و شام...آه خون افشان می کشم و در نبودنت با گل و گلشن درد دل می کنم...آه غوغای من!...

تو الان کجائی؟؟؟؟به چه فکر می کنی؟ آیا تو هم به یاد من ، پشت پنجره ایستاده ای و ماه را تماشا می کنی ؟

آه غوغای من کجائی که نیاز داشتم کنارم بودی و با لحن بیانت تسکینم می دادی ؟ دلم می خواهد از دست زمانه بنالم..از دست چرخ گردون گله دارم...خون در دلم موج می زند...

آه غوغای من !

کجائی که دست در دست هم به شهر بخت قدم بگذاریم.به شهری که بلبل یار گل می شود ، مطربان آهنگ عشق می نوازند ...گلها رقص کنان دیده به چشمه می افکنند ...درختان سرسبز و قد کشیده به تماشای بازی شاپرکها در چمنزار می نشینند...

می بینی ؟ آنجا ، ،،،،

کنار رودخانه مهر ، آتشی روشن است.دور آن همه جمع اند ولی...جای ما خالی است...

آنجا ، دستت را به دست من بده غوغای من.تا به جمع هم دلان و هم دردان و دل سوختگان عشق بپیوندیم...

منتظر ما هستند غوغا...بیا و اسرار غمت را به شعله های آتش بگو تا بسوزندو جایشان شادی وامید در دلت آشیانه کند...آه غوغا !

تو با آن نگاه مخمورت مرا شیفته و فریفته خودت ساختی.اما متاسفم که با رفتن تو صدای غم را در باران می شنوم.با نبودن تو در زندگی ام قناری هم دیگر نمی خواند.

تو اولین و آخرین عشق زندگی من هستی غوغا...

صبح نزدیک است..آیا می توان اندوه شب را از طلوع صبح فهمید؟

آه غوغای من ! هنوز دوستت دارم

 

 

 

 


نوشته های دیگران()

احساس دلتنگی

مریم :: دوشنبه 87/10/16 ساعت 1:55 صبح

امروز احساس می کنم نیاز به سنگ صبور دارم.دلم پر از غصه و درد است.با چه کسی درد دل کنم ؟؟؟؟؟

سرم را روی شانه چه کسی قرار بدهم تا او موهایم را نوازش کند و با دست لطیفش دانه های اشکم را بزداید؟

به چه کسی دردم را بگویم که بفهمد و با لحن بیان گرمش قلبم را التیام بخشد؟....مرحم زخمهایم باشد؟....

و روزنه ای در زندگی تارم باز کند((ای کاش غوغایم پیشم بود....))

احساس در من مرده...عشق مفهوم دیگری برایم پیدا کرده...

غوغای قشنگم...

چه شد آن همه احلام وآرزوهایی نهفته در درونت که خواب را از چشمانت گرفته بود؟...تو در رویاهایم شریک زندگیم بودی یا همسایه دیوار به دیوارم؟؟؟؟؟

مگر سقف شریکهای زندگی یکی نیست؟

پس چرا برای من و تو دو سقف وجود دارد و یک دیوار مشترک؟....

ابرهای دلم می باریدند و آسمان دلم چکه می کرد.از این چکه ها کم کم سیلی به وجود آمد که قصد داشت خاطره ها را بشوید و پاک کند....

روانه ذهنم شد....

همیشه به من می گفت مرا در نیمه راه زندگی تنها نگذارو فرصت بده انتها را ببینم .گفتم چشم....صبر میکنم تا این راه پر پیچ و خم و فرو رفته در ابهام را با هم بپیماییم.با هم انتها را ببینیم و....

اگر خطا کردم...اگر بچگی و نادانی کردم...اگر پا در کفش خطر کردم...در عوض به عاشقی سلام کردم و باعشق سلام کردن به زندگی لطفی دیگر دارد.حالا تو گلهای زرد پاییزی را به رنگ چشم پر خون عاشقت ،سرخابی می بینی در عوض تمام گلهای عاشق دنیارو با دست خودت می چینی...


نوشته های دیگران()

دلتنگی

مریم :: دوشنبه 87/10/16 ساعت 1:47 صبح

یادت هست گفتی شب من هستی تا با تو راه بروم.صبح من هستی تا با تو بخندم.مهتاب من هستی که درد دل کنم.صحرایم می شوی تا در آغوشت آرام و آهسته بخوابم.گردبادم می شوی تا خشمم را کنترل کنم .یادت می آید قرار بود در دریای دلم آرامش را به آغوش بکشم؟یادت می آید قرار بود با نسیم ملایمت برقصم؟و در گوش صخره هایت فریاد بزنم؟بعد در برابر جنگل خرم چشمهایت به زانو در بیایم؟یادت می آید گفتم : آتش با تمام زیباییش می سوزاند،دریا می بلعد،جنگل با تمام وسعتش گوش به فریادهایت می سپارد،قله ها به تماشای سقوطت می نشینند.توآتش بودی تا مرا بسوزانی ،جنگل چشمهایت مرا به زانو در آورد...اما با درنده ها و خزنده ها تنهایم گذاشت...دریای دلت فریبم داد و مرا در خودش غرق کرد.گردبادت مرا در خود بلعید.قله های صبورت به تماشای سقوطم نشستند.تو عشق زیبا و فریبنده ای بودی که با تمام زیباییهای بیان و نگاهت اما مرا نابود کردی .من هم بخاطر تو اطرافیانم را نابود کردم....

نابودم کردی ®


نوشته های دیگران()

سلام

مریم :: چهارشنبه 87/8/29 ساعت 8:40 صبح

سلام غوغای  قشنگم.توی این مدتی که ازت دور بودم ،به اندازه تمام لحظه های زندگیم برام تلخ بود.شاید نخوای باورت بشه ولی بودن تو در کنارم به آرامی دریای مهربون بود.دیدنت واسم حتی برای یک ثانیه هم غنیمت بود.و با تو بودن برای عمری .....محال

خواستم بگم که چرا دوستت دارم ولی گفتی برو....

هم اکنون که آمده ام ،از تو خبری نیست جز دلتنگیهای دل بی قرارم...

دوستت خواهم داشت به ماندگاری ستاره های آسمان زندگیم


نوشته های دیگران()

مهربانترین مهربانان........نگهدارتان باد

مریم :: دوشنبه 87/8/27 ساعت 2:21 صبح

سلام به همه دوستان من اومدم و باز هم میام.....پس منتظرم بمونین...دوستتون دارم


نوشته های دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

یادهای از یاد رفته
احساس دلتنگی
دلتنگی
سلام
مهربانترین مهربانان........نگهدارتان باد
[عناوین آرشیوشده]

About Us!
شعر و موسیقی
مریم
از رنگ آبی خیلی خوشم میاد.سعی میکنم اونی باشم که دیگران میشناسنم.با همه مهربونم ولی توی دنیا فقط یه نفر هیچ وقت باورم نکرد و گفت اونی نیستی که هستی.ولی همنو یه نفر بهم خیلی چیزها داد.اعتماد به نفس،غرور،مهربونی که خودش نداشت..و و و هزاران حرف نگفته
Link to Us!

شعر و موسیقی

Hit
مجوع بازدیدها: 4821 بازدید

امروز: 0 بازدید

دیروز: 0 بازدید

Archive


سلام دوستان

links
.: شهر عشق :.
ستاره خاموش
دکتر علی حاجی ستوده

LOGO LISTS







In yahoo

یــــاهـو

Submit mail